فصل ۱ قسمت ۱
* آدرین *
با لوکا و نینو سوار ماشین لیموزین شدیم و به سمت ویلا راه افتادیم . ماشین لیموزین ما سفید بود . توی راه یه ماشین دیدیم که سفید بود . لامصب مازارتی بود . اون ماشین هم دنبال ما میومد . تا بالاخره رسیدیم به ویلا و اون ماشین هم وایساد و ۳ تا دختر از توش پیاده شدند . هممون خیره موندیم . چه ناز و خوشگل بودن .
قیافه ما :
قیافه اونا :
یه مرد اومد که کت و شلوار مشکی پوشیده بود . بعد گفت :
مرده : آقایون آگراست و بانوان دوپن چنگ . به ویلای آگچنگ خوش اومدید . ( چه اسمی گذاشتم )
لوکا : آگچنگ ؟
مرده : بله پدر های شما با هم دوست بودند و این ویلای باشکوه رو درست کردند . این اسم از مخلوط کردن فایملی هاشون به دست آمده که برای ویلا انتخاب شده . من سباستین مکنزی هستم . میتونین من را مکنزی صدا کنید .
دختر مو نارنجیه : آها .
نینو هم که تموم مدت به اون نگاه میکرد .
مکنزی :بفرمایید داخل .
رفت داخل و ما هم پشتش رفتیم . ولی یکی از دختر ها که موی آبی داشت نیومد . ما منتظر بودیم ببینیم چیکار میکنه . حتما خیلی ضعیفه . ولی برعکس . ما همینطوری نگاه می کردیم که دختر مو زرد داد زد :
دختر مو زرده : دوباره ؟
دختر مو آبیه : رز ! دوست دارم .
رز ( دختر مو زرده ) : باشه بابا !
ما همینطوری به دختر مو آبیه نگاه می کردیم که ۱۰ متر پرید بالا و ناپدید شد . رفتیم تو ویلا دیدیم اونجا فرود اومده .
قیافه اون :
قیافه ما :
مردیم و زنده شدی . لوکا و نینو رفتن پیش دخترا منو پیش اون دیوونه تنها گذاشتن . یکم شجاعت به خرج دادم و رفتم پیشش . ازش پرسیدم :
من : آمممم ... سلام ! ... اسمتون چیه ؟
دختره : هاه ؟ سلام من مرینتم و شما ؟
من : آدرین !
مرینت دستش رو آورد جلو و گفت :
مرینت : خوشبختم .
منم دستش رو گرفتم .
من : خب راستش ... من ... آممم ... پرشتو دیدم ... عالی بود .
مرینت : ممنون .
دختر مو نارنجیه : مرینت ! نمیای ؟
مرینت : اومدم . خداحافظ .
من : خدا ... حافظ .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب تمام .
اینم پارت ۱
برای بعدی ۳ تا نظر
امیدوارمم دوست داشته باشید .
آنچه خواهید دید :
ـ اسمش نینو عه
ـ اون آلیا بود
ـ نپرسیدم
ـ لباسم رو کشید بالا
ـ با اندام اون من ماتم برد
آنچه گذشت :
ـ من مرینتم
ـ لامصب مازارتی بود
ـ ۱۰ متر پرید بالا
ـ با نینو و لوکا سوار لیموزین شدیم